سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیونه تو
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


عاشق طبیعت مخصوصا تماشای دریا و غروب دریا ، طرفدار ارامش و بیزار از دعوا ، عاشق بستنی
صفحات وبلاگ
نویسندگان

چند روز پیش یه پی ام خصوصی در چت روزی

داشتم با یکی از ادمینها به نام آقا کوشا ایشون

با این طرز لحن که می گم برایم اینارو نوشته بودند

و بای کردند :

سلام
امیر تو خجالت نمی کشی لینک وبلاگ من را

از توی وبلاگت برداشتی ؟

هانننننننن

امیر میام اونجا می زنم می کشمت با من ساز

مخالف می زنی اونجا

امیر سریع به من جواب بده

بای


(( عکس این پی ام در روزی چت هم

موجود است و قابل Email برای همه ))

القصه 

دیدم اینجوری نوشته به خودم گفتم یه زنگی بزنم

بیبنم جریان چیه ...

مگه داره با نوکر باباش حرف می زنه اصلان تا به

حال از این بنی بشر من یه نظر هم نداشتم

چیه برسه به این که لینکش را داشته باشم که

حالا بخواهم برش دارم .

خلاصه از یکی از دوستان شفیق شماره کوشا رو

گرفتم و به خانه اش زنگ زدم ... بلاخره گوشی  را

برداشت .

پس از سلام و احوال پرسی که با ناز و کرشمه با

من داشت که گویی با دوست دخترش دارد حرف 

می زند و من که کمی ریشه قزوینی دارم را یه

طورایی می کرد

حرف ها را بردم سر موضوع اصلی !!!

دیدم آه از نهادش بلند شد

و گفت : من که آنقدر بیننده دارم که نگران یک لینک

ساده نباشم .

اما کوچمولو (( دقیقاً گفت کوچمولو )) چرا لینک من

را از وبلاگت بر داشتی ؟؟؟

من با خنده به این سوتی که داده بود گفتم :

اولا من لینکی از شما نداشتم و  به کسی هم

مر بوط نیست که کی رو بر می دارم کجا می زارم

بعد دید که نمی شود اینجوری با من کنار بیاید از 

حال دوستان پرسید و گفت به رزا گفتم یک  میتینگ

بگزارد تاما هم به نون  و توایی برسیم. !!!!!!!!!!!!

تا این را گفت من گفتم

حالا به نون  و توایی برسی ؟ اگر به نانسی نگفتم

آقا و خانمها چشمتان روز بد نبیند تا این جمله از

دهان من خارج شد پاچه خواری ایشون هم شروع

شد و غریب 1 ساعت و نیم بیشتر در این مورد

صحبت کردیم  . من که دیدم به این موضوع حساس

شده از سر کرمی که داشتم گفتم الان با نانسی

تماس می گیرم .

آقا کوشا گفتند : نانسی در محل کارش الان نیست

و فردا هم نمی آید  .

گفتم باشه براش میل میزنم .

گفت تا 2 شنبه هم نمی آدو مسئله کهنه می شود

القصه

گفتم پس در وبلاگم می زنم تا حداقل دوستانش

ببینند و به او اطلاع دهند  .

ایشون فرمودند : اگر این کار را انجام دهم ...

می آیندو خلاصه بلایی سر ما می آورندو با ماشین

 له می کنند .

خلاصه اینکه بعد از کلی تهدیدو کل کل گفتم :

دوست عزیز اگر شما با گروهی از دوستان مشگل

دارید به من مربوط نمی شود

که بخواهم یه اینطرفی باشم یا آن طرفی .

من با همه دوستم و مشگلی هم با کسی ندارم

اما این موضوع را داخل وبلاگ می گذارم تا همه

ببینند و ایشان هم قبول کردند .

 

یا حق

*************

با تشکر از :

سیاوش

یه دوست

بهزاد

میترا

koli

niniiiii

cute _U.S.A

taranehhhhhh




موضوع مطلب :

شنبه 84 خرداد 14 :: 8:5 عصر

به سایت ما خوش آمدید
نام و نام خانوادگی      
آدرس ایمیل      
کلیه حقوق این وبلاگ برای دیونه تو محفوظ است